المیراالمیرا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

شیرینی زندگی

اولین قدم

سلام دوستای گلم خوبید امیدوارم همتون خوب باشید مرسی از نظرای همتون شب یلداتونم مبارک دختر مامانم اولین گاماشو مثل چالی چاپلین بر میدارو با کون میخوره زمین ولی خودش خیلی ذوق میکنه همیشه گامای خوب برداری عزیزم  با تلفنم مثل بلبل دایی دایی حرف میزنه امروزم از میز ناهار خوری خورد با صورت زمین من دکه داشتم میموردم ولی خدارو شکر چیزی نشد چند روز پیشم دستش درد گرفته بود نمیتونست 4 دستو پا بره بمیرم براش شیطونه دگه شب یلدام نزدیکه ماهم واسه زن داداشم شب چله میبریم خدا شانس بده ولی لیلا جون دوستم مارو 1 روز زود تر دعوت کرده همیه دوستارو برای زیر کرسی رفتن و چای ذغالی خوردن شامم که جای خود داره مرسی لیلی جون تولد دختریم که افتاده وسط 2...
26 آذر 1392

اولین برف و سومین مروارید

وای وای وای هر چی نوشتم پرید سلام سلام صد تا سلام دوستای گلم امروز اولین برف پاییزی اومد با سرمای دیشب انتظارش بود و دخمری من پاشو رو اولین برف گذاشت اونم با ترسو تعجب پارسال المیرا کوچلو بود و برف زیادی نیومد صبح با زنگ من به بابا متوجه شدیم که داره برف میاد خالم اومدالمیرا شالو کولا کرد برد برف بازی ولی المیرا تا زمینو هوارو اونجوری دید ترسید و ١ کوچلو گریه کرد لوس دگه چی کنیم  اینم عکس الی مامان         سومین مروارید المیرام در اومد مبارک عزیزم ولی نمیدونم چرا این دندونات اینقدر سفت ولی خداشکر نه تب داری نه اسهال بزن به تخته مامانم مگه ما هیچ کدوم سر دندون اذیت نکردی...
14 آذر 1392

عکس

اینم عکسای دخمری مامان که 1 موس خراب کرده الان در تلاش دومیشم بگیره خراب کنه     عاشق کونترور با دکمه هاش بازی میکنه میکه ااااااااااااااااااااا       عاشق صندلی که از خاله جونش رسیده از بچکیاش     این کارام میکنه باهاش     قربون اون نشستنش                   با این که tv به دیوار زدم باز اون پشتی   از کاراش بکم که دالی موش بازی میکنه داد میزنی سرش جوابتو با داد میده ددد میگه بببا   ماماما&nbs...
11 آذر 1392

خرید خونه

سلام دوستای گلم خوبید من شرمنده تنبل شدم میدونم چه کنم که در گیرم مرسی مینا جون که بفکرم بودی ببببببببببوووسسسسس دوست جونم  دختر نازم امروز ١١ ماهگیت تمام شد مبارک تا ١ سالگیت چیزی نمونده عشق زندگیم ولی این ماه ٢ بار سرما خوردی با دارو خوردنت درگیرم به زور میخوری عزیزکم شیطونی نگو که بلا خانوم از دیوار راست بالا میری بزن به تخته کارای میکنی که ادم شاخ در میاره بگم از این که چرا نیومدم عاشورا که ١ هفته شمال بودم ١ خونم شمال داشتیم تو لاهیجان فروختم و اومدی دنبال خونه گشتیم وای که اینقدر گشتیم خسته شدیم ١ دونرو تا قلنامه هم رفتیم ولی قسمت نبود تا خر خرم تو قرض میرفتیم تا جمعه ١ خونه با شرایط کم تو قرض قلنامه کردیم امکاناتش خ...
10 آذر 1392
1